شيطان ای سلطان مطلق تاريکی ها؛
هر که تو را به يک شکل می بيند.آنانکه لعن و دشنامت می دهند و آنان که ستايشت می کنند.تو در اسلام ابليس و در زرتشت اهريمنی.مردمانی اين کره ی خاکی همان ها که خود را پاک می پندارند تمامی خطاهايشان را به تو نسبت می دهند.ولی به راستی آيا تو مردمان را به گناه آلوده می سازی يا اينان تو را بهانه ای برای انجام کارهای پليد خود قرار داده اند؟آيا جدايی از علفزار بهشت کافی نيست؟آيا سجده های هزاران ساله و بی پاداش تو کافی نيست؟آيا سرانجام دوزخ برايت کافی نيست که مردمان نيز از تولد تا مرگ خويش بر تو لعن و نفرين می فرستند؟
مرا ببخش که آدميزادم؛مرا بخش که انسانی از جنس آنانم ؛که دستشان به خون برادر خويش آلوده است.مرا بخش که خويی حيوانی داشتم....مرا ببخش که در برابر وجود پاکت ايستادم وبرای سجده ات به خويش به انتظار نشستم.شرم بر من که جز نکبت چيزی برايت به ارمغان نياوردم.وجود من جز طاعونی سياه برای زمين چيزی در بر نداشت.سرافکنده و گريانم.ولی چه سود؟؟
به راستی که دوزخ جای تو نبود....دوزخ درون يا بيرون هر آنچه تفسيرش می کنند و می پندارند؛ برازنده ی آدميان است که برای کاغذهای رنگين(پول)جان يکديگر را به آسانی می گيرند.......ولی چرا تو ای ارباب سيه روز چرا تو؟؟؟؟؟
می توانيد شيطان را هر چه می خواهيد بپنداريد.فرشته...جن...تخيل...افسانه و يا هر چيز ديگر ولی من شيطان را فراتر از تمامی اين حرفها می دانم.شيطان برای ما يک خرد (Ancient ) است؛يک نيروی ضد زايش طبيعت که سرشتش بر نيستی هستی استوار است.يک نيرويی که از همان ابتدا همراه طبيعت ديرينه بوده.بله بينش ها متفاوت است ولی اصل يکيست.ذاتی پاک که اهريمن می ناميمش.به اميد بر افراشته شدن پرچم عظيم شيطان و پايان تراژدی زايش انسان.
لجنزار به زمين پا گذاشت
روز به روز گسترش يافت و در هر گوشه ای پراکنده شد
لجنزاری که خانه ی فرشته ی محزون را ويران کرد و برايش آتش دوزخ را مهيا ساخت
آدميان شوم و پليد؛ تار و پود لجنزار بودند و با فساد فزون می گشتند.
فرشته در تنهايی می گريست.
همان فرشته ای که سجده اش سالها به درازا می کشيد.
فرشته در تنهايی می گريست و به تکه تکه های گذشته اش می انديشيد.
به آن زمان که با دلی پر اميد خدا را گفت تنها برای تو سجده می کنم
و همان دم دستی عظيم بالهايش را پر کند و اميد را بر او خشکاند.
وحال؛حال ديگر او نمی گريد.
لبخندی محو از هزاران سال پيش تاکنون بر لبانش خانه کرده.
زوال نزديک است؛اکنون زمان گريه ی آدميان فرا رسيده
روزی اين لجنزار خواهد خشکيد.
زوال نزديک است؛اکنون زمان گريه ی آدميان فرا رسيده.
معرفي به دوستان